کسی باید بیاید، من ولیکن خوب میدانم، کسی دیگر نمیآید.
کسی باید بپاخیزد، کسی باید بنای مستبدان را فرو ریزد، و با ضحاک بستیزد، کسی باید.. کسی باید... کسی... یک روز او شاید...
کسی اما نمی آید
کسی اما نمی آید
و تاریخ جهان یک داستان تلخ و تکراری است.
دنیا،
کارگاه آدمآزاری است.
نیکی،
پاکی و اخلاق،
بیماری است.
و روح بدسرشتی در نهاد این جهان جاری است.
میدانم،
گریزی نیست،
میدانم ...
ولی با این همه، من در خیالاتم
تصور میکنم راهی برایش هست،
طرح دیگری هم میشود باشد،
و خود را می فریبم،
روزگاری را تصور میکنم سرتاسرش خوبی ...
و شاید واقعیت باشد این اوهام من شاید...
ولی ناگاه میبینم
بدی چون سیل میآید
و شیطان دست میساید...
خیالاتم نمیپاید.
فریبِ خویش آسان نیست،
میدانم.
چنان روزی نمی آید،
نمی آید،
نمی آید.
دنیا،
کارگاه آدمآزاری است.
نیکی،
پاکی و اخلاق،
بیماری است.
و روح بدسرشتی در نهاد این جهان جاری است.
میدانم،
گریزی نیست،
میدانم ...
ولی با این همه، من در خیالاتم
تصور میکنم راهی برایش هست،
طرح دیگری هم میشود باشد،
و خود را می فریبم،
روزگاری را تصور میکنم سرتاسرش خوبی ...
و شاید واقعیت باشد این اوهام من شاید...
ولی ناگاه میبینم
بدی چون سیل میآید
و شیطان دست میساید...
خیالاتم نمیپاید.
فریبِ خویش آسان نیست،
میدانم.
چنان روزی نمی آید،
نمی آید،
نمی آید.
موافقم
پاسخحذفنگو اين را نمي آيد نمي آيد نمي آيد !!!سلام آقاي دكتر صداقت ! بابا بعد يه عمر كه اومدين با اين موج نااميدي چرا ؟گرچه به قول شما " فريب خويش آسان نيست !!!"من كه خودمم نفهميدم چي گفتم ! شما ببخشيد !
پاسخحذف