در ستادهای جنگ و کورههای مرگ و جوخههای قتلِعام و حمله و کمین
پشت آن نگاههای خشمگین و مشتهای آهنین و نطقهای آتشین
در سراسرِ زمین
در پسِ نقابِ هولناکِ این عبوسچهرهگانِ سهمگین، خدایگانِ خشم و کین
کودکانِ سادهای نشستهاند.
کودکانِ سادهای چنان من و شما؛ چنان تمامِ کودکانِ سادهی بنیبشر؛
اندکی ولی غریبتر
وز حرارت تنورِ عشق، بینصیبتر
بیامان به جستجوی آن محبتِ نیافته
در خیالِ بازگشتِ فاتحانهای شکوهمند و پروقار
یا به عشق قطعهای فلز، دلیلِ اندکی برای افتخار!
:با وجودِ یک ستاره در میان هفت آسمان نداشتن،
دستهای ستاره بر لباس خود گذاشتن
داستانِ دردناک و ساده ایست:
کودکِ نپخته در تنورِ عشق
مردمانِ روزگار را روانهی تنور می کند
پشت آن نگاههای خشمگین و مشتهای آهنین و نطقهای آتشین
در سراسرِ زمین
در پسِ نقابِ هولناکِ این عبوسچهرهگانِ سهمگین، خدایگانِ خشم و کین
کودکانِ سادهای نشستهاند.
کودکانِ سادهای چنان من و شما؛ چنان تمامِ کودکانِ سادهی بنیبشر؛
اندکی ولی غریبتر
وز حرارت تنورِ عشق، بینصیبتر
بیامان به جستجوی آن محبتِ نیافته
در خیالِ بازگشتِ فاتحانهای شکوهمند و پروقار
یا به عشق قطعهای فلز، دلیلِ اندکی برای افتخار!
:با وجودِ یک ستاره در میان هفت آسمان نداشتن،
دستهای ستاره بر لباس خود گذاشتن
داستانِ دردناک و ساده ایست:
کودکِ نپخته در تنورِ عشق
مردمانِ روزگار را روانهی تنور می کند
این کودک نپخته و بلکه نپز یا حداکثر دیر پز میدان بازی را خالی از غیر می خواهد. غیری که اگر نبودند نه مدالی داشت و نه صندلی.
پاسخحذفوای وای وای وای!چه تلخ و سوزان بود. هیچی نمی تونم بگم!اصلن هم نمی تونم مثل کامنتدون پست قبل اینجا رو به اتیش بکشمبس که تلخ بود و واقعی.برم اب بخورم بلکه زخم معده نگیرم از اینهمه تلخی که سرازیر کردی تو حلقومم.
پاسخحذفسلام وبلاگ جالبي داري خوشحال ميشم نظرتو در مورد وبم بدومي
پاسخحذف...."و آن روز و آن شب تدبیر بردار کردن حسنک درپیش گرفتند و دو مرد پیک راست کردند با جامه ی پیکان که از بغداد آمده اند و نامه ی خلیفه آوذده اند که:حسنک قرمطی را بر دار باید کرد و به سنگ باید کشت تا بار دیگر بر رغم خلفا هیچکس.." ابوالفضل بیهقی
پاسخحذفد دیدم و زخم معده گرفتم دیگه! ندیدی تو ی نسیم صبح از همین زخم معده چقدر نالیدم؟ بد بد بد بد دردیه! خصوصن آندوسکوپی کردن برای تشخیصش! پس اثر اینها بودهههههههههههه !یادم باشه از برنامه غذایی م حذفشون کنم!
پاسخحذفسلامخداییش باحال مینویسیا!جدا تو فکر چاپ یه کتاب باش!موفق باشییا علی
پاسخحذفسلام .... من کشته مرده ی کودک درونمم خیلی کودک درونمو دوست دارم و تحویل میگیرم ..سلام به کودک درونتون برسونید ...کارش درسته
پاسخحذفداستانِ دردناک و ساده ایست:کودکِ نپخته در تنورِ عشقمردمانِ روزگار را روانهی تنور می کنداین تنورنه آن تنور پرفروغ که آن به سالهاست رونقش به زیر چکمه ها ی قدعلم کرده تا به آن ستارگان رنگ برده است ، که صاحبش سالهاست در انتظار کودکی فسرده است .
پاسخحذفداستانِ دردناک و ساده ایست:کودکِ نپخته در تنورِ عشقمردمانِ روزگار را روانهی تنور می کنداین تنورنه آن تنور پرفروغ که آن به سالهاست رونقش به زیر چکمه ها ی قدعلم کرده تا به آن ستارگان رنگ برده است ، که صاحبش سالهاست در انتظار کودکی فسرده است .
پاسخحذف