۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

کودک درون جنگ‌پیشه‌گان

در ستادهای جنگ و کوره‌های مرگ و جوخه‌های قتل‌ِعام و حمله و کمین
پشت آن نگاه‌های خشمگین و مشت‌های آهنین و نطق‌های آتشین
در سراسرِ زمین
در پسِ نقابِ هولناکِ این عبوس‌چهره‌گانِ سهمگین، خدایگانِ خشم و کین
کودکانِ ساده‌ای نشسته‌اند.

کودکانِ ساده‌ای چنان من و شما؛ چنان تمامِ کودکانِ ساده‌ی بنی‌بشر؛
اندکی ولی غریب‌تر
وز حرارت تنورِ عشق، بی‌نصیب‌تر

بی‌امان به جستجوی آن محبتِ نیافته
در خیالِ بازگشتِ فاتحانه‌ای شکوهمند و پروقار
یا به عشق قطعه‌ای فلز، دلیلِ اندکی برای افتخار!

:با وجودِ یک ستاره در میان هفت آسمان نداشتن،
دسته‌ای ستاره بر لباس خود گذاشتن

داستانِ دردناک و ساده ایست:
کودکِ نپخته در تنورِ عشق
مردمانِ روزگار را روانه‌ی تنور می کند

۹ نظر:

  1. این کودک نپخته و بلکه نپز یا حداکثر دیر پز میدان بازی را خالی از غیر می خواهد. غیری که اگر نبودند نه مدالی داشت و نه صندلی.

    پاسخحذف
  2. وای وای وای وای!‌چه تلخ و سوزان بود. هیچی نمی تونم بگم!‌اصلن هم نمی تونم مثل کامنتدون پست قبل اینجا رو به اتیش بکشمبس که تلخ بود و واقعی.برم اب بخورم بلکه زخم معده نگیرم از اینهمه تلخی که سرازیر کردی تو حلقومم.

    پاسخحذف
  3. سلام وبلاگ جالبي داري خوشحال ميشم نظرتو در مورد وبم بدومي

    پاسخحذف
  4. ...."و آن روز و آن شب تدبیر بردار کردن حسنک درپیش گرفتند و دو مرد پیک راست کردند با جامه ی پیکان که از بغداد آمده اند و نامه ی خلیفه آوذده اند که:حسنک قرمطی را بر دار باید کرد و به سنگ باید کشت تا بار دیگر بر رغم خلفا هیچکس.." ابوالفضل بیهقی

    پاسخحذف
  5. د دیدم و  زخم معده گرفتم دیگه! ندیدی تو ی نسیم صبح از همین زخم معده چقدر   نالیدم؟ بد بد بد بد دردیه! خصوصن آندوسکوپی‌ کردن برای تشخیصش! پس اثر اینها بودهههههههههههه !یادم باشه از برنامه غذایی م حذفشون کنم!

    پاسخحذف
  6. منو برق گرفته!!!۴ آبان ۱۳۸۸ ساعت ۴:۵۵

    سلامخداییش باحال می‌نویسیا!جدا تو فکر چاپ یه کتاب باش!موفق باشییا علی

    پاسخحذف
  7. ساناز منوچهری( ژولیــده نوشت )۴ آبان ۱۳۸۸ ساعت ۶:۰۶

    سلام .... من کشته مرده ی کودک درونمم خیلی کودک درونمو دوست دارم و تحویل میگیرم ..سلام به کودک درونتون برسونید ...کارش درسته

    پاسخحذف
  8. داستانِ دردناک و ساده ایست:کودکِ نپخته در تنورِ عشقمردمانِ روزگار را روانه‌ی تنور می کنداین تنورنه آن تنور پرفروغ که آن به سالهاست رونقش به زیر چکمه ها ی  قدعلم کرده  تا به آن ستارگان   رنگ برده است   ، که صاحبش سالهاست  در انتظار کودکی  فسرده است .

    پاسخحذف
  9. داستانِ دردناک و ساده ایست:کودکِ نپخته در تنورِ عشقمردمانِ روزگار را روانه‌ی تنور می کنداین تنورنه آن تنور پرفروغ که آن به سالهاست رونقش به زیر چکمه ها ی  قدعلم کرده  تا به آن ستارگان   رنگ برده است   ، که صاحبش سالهاست  در انتظار کودکی  فسرده است .

    پاسخحذف