۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه

نوبل صلح

بوی نفت و خون فضای کافه را گرفته است
در میان نعره‌ها و خنده‌ها و شرط‌بندی و قمار بر سر جنازه‌ها
آنکه بر پلنگ تیزچنگ رحم می کند،
قهرمان صلح می شود.

باد رهگذر! برو به بره‌های بی‌دفاع روستا بگو
جز به دست‌های خالی و نگاه پرفروغشان امید نیست

۲ نظر:

  1. خوب گفتی باید گفت: ای آلفرد! مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان!

    پاسخحذف
  2. خیلی قشنگ نوشتی.حیف که این گذر خیلی خلوت شده.

    پاسخحذف