ياد يكي از لطيفه هايي افتادم كه بابام تعريف مي كنه وقتي ميرداماد مي ميره و نكير و منكر ميان تا ازش سوال جواب كنن، بهش ميگن من ربك؟ ميرداماد ميگه: چرا مي گيد من ربك؟ اين اسم فعله شما بايد از اسم ذات سوال كنين بايد بگين من الله؟نكير و منكر ميرن پيش خدا ميگن يه بنده اي اينجوري ميگه ما كه نمي فهميم چي ميگه خدا ميگه آدم خوبيه ببرينش بهشت اون موقع كه توي دنيا بود منم نمي فهميدم چي مي گه
به مصطفی هم می خواستم همین رو بگم! که شما که تجربه دارید این برخورد جدی رو به من با جزییات لطفن پیشنهاد بدین آخه من مگه چند روزه کارمند زیر دستم دارم که بتونم با توصیه ی کلی شما خودم جزییات برخورد رو بچیننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننم
راستی آق مصطفی دلمان خنک شد که نتونستی از اون خوراکیجات بخوری. تا تو باشی دیگه تا ما هستیم نری دفترهای دیگه. تازشم ما هم به همون خلوتی هستیم اما عوضش عود مود دود نمی کنیم. تازشم اصلن به شیکی شدید علاقه ای نداریم و کلن خودمون و دفترمون ساده ایمااااااااااا
سلام.من در میرم .به عرضتون برسونم بنده به شدت سرتق و شیطون تشریف دارم ولی اصلا آدم ترسویی نیستم !!اسمم رقیه است .از آشنایی با شما خوشبخت می باشیم.با اینکه عاشق فلسفه هستم ولی معتقدم فلسفه یعنی درجا زدن چرا که همیشه بیشتر آدم رو سردگم میکنه نه راهنمایی!!
حکایت:یه روز یه پسری که تازه از رشته فلسفه فارغ التحصیل شده بود میره شهرستان پیش بابا و ننش. مادره واسه اینکه کلی پسره رو تحویل گرفته باشه واسه شام 2 تیکه مرغ بزرگ میپزه. سر سفره پدره میپرسه که: این فلسفه که 4 سال درسشو خوندیی چیه و به چه درد میخوره؟ پسر که میخواسته خودی نشون بده با یه نگاه عاقل اندر صفیح میگه اینجا چند تکه مرغه؟ میگن 2تا ولی پسر میگه اینجا 3 تکه مرغه و شروع میکنه با ادله و برهان و فلسفه بافی اثبات میکنه که اینجا 3 تکه مرغه. بعد نیم ساعت که بابا و ننه حسابی گیج میشن پدره میگه عزیزم این تکه مال من و تکیه دیگه مال مادرت تو هم اوم تیکه سوم رو که میگی بخور!!!!!!!!!!1
حرف حساب جواب نداره!نگارنده گفت و دعوای دنیا و فیلسوف را خاتمه داد
پاسخحذفدور باطل و تسلسل و اینجور چیزا یعنی؟
پاسخحذفدارم روی پندها به شدت فکر می کنم. راهکاری برای حل مشکلات فعلی نداریم احمد؟
پاسخحذفسلام احمد باز سربسر دختران سرتق نیش از بناگوش در رفته می گذاری چرا؟فلسفه در این میان پا برهنه دوید و گفت: همینجوری!
پاسخحذفجالب بود
پاسخحذفرویا جان ! بفرما کامنت!از کجا فهمیدید من یک فیلسوفم
پاسخحذفحالا که فاطمه دعوتم کرده نمی تونم رد کنم. پس یه کامنت دیگه.
پاسخحذفسلام احمد. خوبی احمد؟چه دنیا کوچیکه احمد!
پاسخحذفياد يكي از لطيفه هايي افتادم كه بابام تعريف مي كنه وقتي ميرداماد مي ميره و نكير و منكر ميان تا ازش سوال جواب كنن، بهش ميگن من ربك؟ ميرداماد ميگه: چرا مي گيد من ربك؟ اين اسم فعله شما بايد از اسم ذات سوال كنين بايد بگين من الله؟نكير و منكر ميرن پيش خدا ميگن يه بنده اي اينجوري ميگه ما كه نمي فهميم چي ميگه خدا ميگه آدم خوبيه ببرينش بهشت اون موقع كه توي دنيا بود منم نمي فهميدم چي مي گه
پاسخحذفبه مصطفی هم می خواستم همین رو بگم! که شما که تجربه دارید این برخورد جدی رو به من با جزییات لطفن پیشنهاد بدین آخه من مگه چند روزه کارمند زیر دستم دارم که بتونم با توصیه ی کلی شما خودم جزییات برخورد رو بچیننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننم
پاسخحذفاحمد این مصطفی آدرس وبلاک نمیده. میگم خوبه بریم یه آدرس براش ثبت کنیم. هااااااااااااااااااان؟
پاسخحذفراستی آق مصطفی دلمان خنک شد که نتونستی از اون خوراکیجات بخوری. تا تو باشی دیگه تا ما هستیم نری دفترهای دیگه. تازشم ما هم به همون خلوتی هستیم اما عوضش عود مود دود نمی کنیم. تازشم اصلن به شیکی شدید علاقه ای نداریم و کلن خودمون و دفترمون ساده ایمااااااااااا
پاسخحذفسلام.من در میرم .به عرضتون برسونم بنده به شدت سرتق و شیطون تشریف دارم ولی اصلا آدم ترسویی نیستم !!اسمم رقیه است .از آشنایی با شما خوشبخت می باشیم.با اینکه عاشق فلسفه هستم ولی معتقدم فلسفه یعنی درجا زدن چرا که همیشه بیشتر آدم رو سردگم میکنه نه راهنمایی!!
پاسخحذف« خوب که چی؟»این دقیقا" همون سوالیه که من همیشه بعد از خوندن منطق و فلسفه از خودم می پرسیدم ؟رویا جان ،بنده هم شما رو یه یک کامنت دیگه دعوت میکنم
پاسخحذفحکایت:یه روز یه پسری که تازه از رشته فلسفه فارغ التحصیل شده بود میره شهرستان پیش بابا و ننش. مادره واسه اینکه کلی پسره رو تحویل گرفته باشه واسه شام 2 تیکه مرغ بزرگ میپزه. سر سفره پدره میپرسه که: این فلسفه که 4 سال درسشو خوندیی چیه و به چه درد میخوره؟ پسر که میخواسته خودی نشون بده با یه نگاه عاقل اندر صفیح میگه اینجا چند تکه مرغه؟ میگن 2تا ولی پسر میگه اینجا 3 تکه مرغه و شروع میکنه با ادله و برهان و فلسفه بافی اثبات میکنه که اینجا 3 تکه مرغه. بعد نیم ساعت که بابا و ننه حسابی گیج میشن پدره میگه عزیزم این تکه مال من و تکیه دیگه مال مادرت تو هم اوم تیکه سوم رو که میگی بخور!!!!!!!!!!1
پاسخحذفبانو سردفترجشن نیکوکاری نزدیکه هادست به دست هم به مهر مصطفی را کنید دلشاد
پاسخحذفشما مست نگشتید واز آن باده نخوردیدچه دانید چه دانید که ما در شکاریم؟!!!حضرت مولانا
پاسخحذفجریان چیه؟ از هیچ کس خبری نیست
پاسخحذف