ممنون که داستانم را خواندید و نظر دادید، کاش پیشنهادات و انتقادات رو هم واسه خودتون نگاه نمی داشتید و می نوشتید، حالا اگه حوصله داشتید خوش حال می شوم که اونها رو هم بگید.
حیف که نمیتونم شعر بگم، دوست داشتم واسه این پستتون یه بیت می نوشتم.
در مورد پست قبلی هم خیلی شوک آخر مطلب به خواننده نسبت به بقیه پستها بیشتر بود، گرچه من از همهٔ زلیخاها و سودابهها بدم میاد و میخوام یه مشت بکوبم تو کله هاشون!!!!
سلام
پاسخحذفممنون که داستانم را خواندید و نظر دادید، کاش پیشنهادات و انتقادات رو هم واسه خودتون نگاه نمی داشتید و می نوشتید، حالا اگه حوصله داشتید خوش حال می شوم که اونها رو هم بگید.
حیف که نمیتونم شعر بگم، دوست داشتم واسه این پستتون یه بیت می نوشتم.
در مورد پست قبلی هم خیلی شوک آخر مطلب به خواننده نسبت به بقیه پستها بیشتر بود، گرچه من از همهٔ زلیخاها و سودابهها بدم میاد و میخوام یه مشت بکوبم تو کله هاشون!!!!
کور خودت شده ای!
پاسخحذفبینای درخت دانایی؟
راز مرا افشا می کنی
به خود که رسیدی
گویی هیس؟
تراوشات جوهر
پاسخحذفتشکلی شکیل بر کاهی کاغذ
دوستش دارم
سلام کوچولو
پاسخحذفباز من و سوز دل و چشم خیس...
پاسخحذفمحشری احمد!
قشنگ بود.
پاسخحذف