۱۳۸۷ آذر ۱۰, یکشنبه

طواف

« افسوس!
شما هم مشرک شده اید
و خدایی پر زرق و برق را  طواف می کنید »

پدر روحانی گفت
و  سیارات را تکفیر کرد

۳ نظر:

  1. در این تنهائی امید

    که مانده در شبِ تردید

    تو آن نوری که در ظلمت

    به عمق کینه ها تابید

    از آن قومی که پژمردند

    غرور هر چه عادت بود

    تو آن فصلِ شتابانی

    که رفتن ها   سعادت بود

    تو چهرت را بیامیز از

    همه خوبی و شیدائی

    اگر ابری  برون آئی

    اگر بـاران   بفرمائی

    برون آئی ز کِلکِ خویش

    به کِلکِ آسمان بنگر

    که ایزد چون بیاراید

    از آن آبـی    از آن آخر

    که بستر یک زمین پاک

    همو که قصه ها می بافت

    سراغ از دل نمی گیری

    تو را از خار و گِل دریافت

    که زندان بود افسردن

    به خاموشی و شب بردن

    بدر  آرامشِ باطل

    کنون شد    وقت آشفتن .



    پاسخحذف
  2. سلام. این آهنگ وبلاگ شما چه خوبه. اسم خواننده و یا احیانن خود آهنگ و یا احیانن تر لینک دانلودی دارید ازش؟


    پاسخحذف
  3. محمد هادی جلیلی۱۲ آذر ۱۳۸۷ ساعت ۱۷:۱۳

    سلام
    خیلی قشنگه
    ولی اینقدر با دم شیر بازی نکن پسر
    خطرناکه خطر داره حسن


    پاسخحذف